-
کنگره بین المللی شعر کویر
یکشنبه 12 فروردینماه سال 1386 20:36
کنگره بین المللی شعر کویر در ابرکوه برگزار می شود مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد از برگزاری کنگره بین المللی شعر کویر در دهه پایانی فروردین ماه 86 در شهرستان ابرکوه خبر داد . به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد ، حجت الاسلام و المسلمین احمدی عجمین افزود : بیش از...
-
دوبیتی
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 15:58
بی فلسفه نگو که مرا درک می کنی با منطقی غلط همه را ترک می کنی این اعتیاد تو به غزل های من... بس است. تلقین.اراده.بعد همین.ترک می کنی
-
وبلاگ جدید
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1385 11:20
سلام دوستان وبلاگ انجمن ادبی تربت جام راه اندازی شد به گزارش خبرنگار مستقر در انجمن وبلاگ در روز چهارشنبه ۱۹/۱۱/۸۵ طراحی و روز بعد در شبه بزرگ اینترنت پخش و ارائه شد در چهارشنبه در جلسه ی نقد شعر انجمن مدیر طراحی وبلاگ شخصی با نام مستعار (یکی مثل هیچ کس) توضیحاتی در مورد شبکه ی جهانی اینترنت و فناوری روز دنیا با اعضای...
-
عصرهای تشنه
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 09:22
این عصرهای تشنه مرا تا شب کویر و ابرهای خسته سراپاشب کویر دیگر برای دشت نشستن صلاح نیست... تا ابتدای یک هیجان شب کویر یک عُمر، شوقِ چشم سرابی پُر از حباب فواره می گریست خودش را شب کویر ای روحِ تازه تر! بِدَم ای قبله ی مسیح! معراج می رود تبِ فردا شب کویر ... با این سکوتِ معترفم غبطه می خورم به آرامشِ نگاهِ سراپا شب...
-
غزل مثنوی
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 19:58
خدا کند که همین روزها شهید شوم و مثل برف تر و تازه رو سفید شوم من و نگاه معطل که سر سپرده تر است... فقط بگو که هرآنچه شما شُدید شوم سلام من به جناب همیشه بارانی... دعا کنید برایم که ناپدید شوم... و روز های زمستان عجول تر شده ام بخند!تا همه ی سور و سات عید شوم غروب آخر هفته... دوباره بغض کویر... ببار! تا سحر از شادی ات...
-
مثنوی غدیر
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 12:24
وقتی لبم به نام شما می خورد کلید یک آسمان هجای تبسم فرا رسید آماده ی پریدن از خود،غزل شدم تا بت شکن بمانی و من را...هُبل شدم آقا سلام!هرچه غزل مبتلایتان! یک اتفاق می شود از سمت ناگهان_ بارش بگیرد و همه را در به در تر از... تا تیغِ غیرتِ علوی شعله ور تر از... تا انتقام پهلویِ دریایِ آسمان... تا ظهرِ خون و سیلی ِ دستان...
-
دل نوشته ی غدیر
جمعه 15 دیماه سال 1385 15:25
امشبی را دوباره خلسه گرفته ام تا شاید، در تمرکز نام شما، ناگهانی بیافتد و باز عجیب اتفاقی رویش گیرد و دو خطی از برای دلتنگی به یادگار بایستم... در آخرین روزهای سپری ، کعبه طواف آخرش را چرخید و قیام قامت تو را ایستاد... تو به همراهی همیشه ، جاده را می نوشتید و راه را به بیابان ، معنا شُدید... در دور دستی نزدیک ، برکه...
-
دل تنگی
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 14:22
کم کم داشت زیاد تر می شد و هی تمامیت سپیدش را بیشتر... دست هایم را پرنده وار بودم.تمام آستین ٬جورچین گل گلی اش را تکمیل تر و پیاده رو داشت به انتهای رسیدنم می دوید... نزدیک اذان بود و من در حیاط مسجد به دنبال آمدنت شعر می سرودم ...بین دو نماز٬ دو بیت با من بود اما ...آخر شب بدون خداحافظی... ...درخماری اش ماندم... تو...
-
قطعه۲
جمعه 8 دیماه سال 1385 15:36
نمک نریز ! نمکدان ! لبت چگونه لبی است!!! که وقت دیدن لب هات می شوم عسلی!!! لبم هنوز لبت را نکرده مزمزه ...حیف... هنوز حسرت لب خوردنم نشد عملی کجاست آن لب دلبر...نه دل بُریده ی من!!! کزو بجوشد و سر ریز تر شود غزلی ... عروس وقت عروسی سپید می شکفد!!! تو از کدام قبیلی...؟ قبیله ی اجلی درون حجله ی چشمت سپید.تیره و سرخ......
-
قطعه
جمعه 8 دیماه سال 1385 15:35
عاشق که نیستی که بفهمی چه می کِشم!!! بارفتنت مسافر قطب کشاکشم آتش به جان عشق بیافتد...هزار بار... بانو !ببین که بودن تو نیست... سر کِشم! وه!جورچین چشم و لبت چه بهشتی است... آرام تر بخند که مثل سیاوشم ... ... ... آرام تر بخند و آرام تر برو!!! آرام تر برو که نفهمی چه می کِشم!!!
-
غزل
سهشنبه 5 دیماه سال 1385 13:49
تو بانوی همیشه بهار نمک گیرمان کردی رفتی در روزهای اوج غرور زدی پیرمان کردی رفتی این رسم دوست داشتن است و یا رسم هم را فهمیدن!؟ چه با کلاس و محترمانه ..نه ...درگیرمان کردی رفتی لبخندهای غیر مجاز تو اخم کردن یا هر چی بدجور عادتی شده ایم که دلگیرمان کردی رفتی دلتنگ می شود دل.... من؟!_ تبش از بی شما بودن.._ شاید رو راست...
-
تنهاترازهمیشه
سهشنبه 5 دیماه سال 1385 13:47
امروز سنگین تر از روز های همیشه ساکت و سرد.عبور کوچه را قدم میزنم...خودم را دود و بخار. بخار.دوری ات را ها می کنم...ابرها آبستن حال من اند تاهوای چشم هایم را ببارند...پیاده رو سایه.سایه.کشدارتر...و هنوز تا تو رسیدنم فاصله است... ای بلوغ تازه ی زندگی! ای لبخند غزل های نا موزون! ای طرح بلند! ای هم آهنگ من! و ای محبت...
-
غزل
شنبه 2 دیماه سال 1385 15:19
هی سُرمه می کِشی که شبم را سیاه تر... یا اخم می کنی که لبم را پُر آه تر... تقدیر من به هر چه جنون می خورد و حیف... لیلای روزگار تو را هی سیاه تر... این زندگی... مواظب خوشبختی ات بمان!!! چون گرگ های گیج تو را سر به راه تر... هی مثنوی.سپید.غزل می شوم برات... در طرح چشم های تو پُر اشتباه تر... ... آرام مثل اشک که از یاد...
-
با خودم
شنبه 11 آذرماه سال 1385 22:16
... از کجای این قصه باید شروع را آغاز کرد که پایانش انتهائی نباشد...!!! از کجای خودم به درد بنشینم که غصه ها را سر بسته و بی صدا زمستان وار بخوابانم تا مبادا از فریاد سکوتم بایستند و شب های بی تو را غروب گونه به خون نکشند...!!! تو از کدام مشرقی که نیامده تمام من را غروب بخشیدی حتی چشم هایم که به تلالو هر شبه ات ستاره...
-
....
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 21:35
سلام امروز من به یاد آن شب هائی که در خودم گ ُ ر می گرفتم دوباره خاکستر هر شبه ام را به باد می دهم تا شاید کسی در باد. بوی سوختنم را ببیند و از نزدیک ترین دور دست ها پیدایم کند... آه ! که این عقربه ها هر چه به بلوغشان میرسد بهانه گیر تر می شوند و مدام ثانیه ها را بهانه می شوند تا نگذارند که به آسمان خودم برسم...... هر...
-
شاید خداحافظی!!!!
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 22:07
سلام سلام و صد سلام بعد از مدتهای مدید سلام نمی دونم از کجا میشه دلتنگی رو آغاز کرد و انتهای این بزرگراه کجاست؟! نمی دونم امشب در کدوم بیراهه افتادم که هر چی خودم و به آب و آتیش میزنم افاده نمی کنه. هر چی سعی می کنم سکوت کنم و حرفامو به هیچ کسی نگم اما می بینم این کار من نیست. کار فرهاد و مجنون و بیژن و ..... هم نیست....
-
فاصله
شنبه 17 تیرماه سال 1385 22:24
اینجا هزار فاصله اشک است تا خدا صدها هزار فاصله اشک است تا خدا هی گریه گریه در غزلم غرق می شود گویا هزار فاصله اشک است تا خدا معلول گریه های شب آویز.چشم توست آیا هزار فاصله اشک است تا خدا؟ بی فایده ترین غم دنیا غم من است !!! اما هزار فاصله اشک است تا خدا فردا اگر که مرگ بی خبر آید سراغ من دل با هزار فاصله اشک است تا...
-
حضرت بانو
شنبه 17 تیرماه سال 1385 22:20
سلام!حضرت بانوی شعر های سپید سلام!پیچک پهلو کبود سرو امید سلام!غنچه ی خونین که ریشه ات پژمرد سلام!ای شهدای گرفته بغض شدید ز باغ خود چه غریبانه می کنید سفر... ـ شبانه غرق سکوت و صدای گریه مدیدـ چه تازه تازه غزل می شکوفد از غم یاس میان چشم به خوناب باغبان - تب ِ بید غزل نوشته ی امشب به بغض آلوده است در امتداد بود صدای...
-
حضرت دستگیر
شنبه 17 تیرماه سال 1385 22:19
ای حضرت دستگیر پنهانی من محسوس ترین غروب طولانی من با گریه فقط دل خودم میسوزد برگرد!عزیزمصر!کنعانی من انگار همین حوالی عصر گرفت.... خورشید سیاه چشم زندانی من یک جاده بلند شد...سیاهی به قطار غم بود رد امتداد پیشانی من فریاد کشید مرد فرهاد سرشت: تا کی من و انتظار طولانی من ؟ تردید وزید ...کوه برداشت ترک بارید امید.چشم...
-
فراخوان شعر
دوشنبه 8 خردادماه سال 1385 13:16
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار که در برابر چشمی و غایب از نظری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مرکزی به مناسبت میلاد شکوهمند حضرت مهدی ( عج ) برگزار می کند . ششمین جشنواره سراسری شعر انتظار دبیرخانه دایمی این جشنواره ، از شاعران سراسر کشور دعوت می کند که آثار خود را در این زمینه با لحاظ شرایط زیر به نشانی...
-
غزل تکراری
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 21:31
وبیقراری عکست و بغض تب دارم ... تمام حجم غزل را گرفته این کارم خدا بخیر کند چون که بغض طولانی است سکوت ممتد هر شب ! بس است بیزارم غرور بی همه کس خواهشا نمان گم شو ! برو !مقابل او این چنین نیازارم منم و خاطره ی ۶ عبور شب تا صبح و بعد گریه ... سه نقطه دوباره بیدارم نماز دیدن او را نخوانده ام امشب دعای ندبه ی این جمعه...
-
سوگند باد
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 21:26
سوگند می خورم که شبی را شبیه باد اشعار چند ساله ی خود را دهم به باد اسطوره ای جدید نه مردان کوه و دشت فرهاد تازه وارد و مجنون با سواد نه تیشه ای نه کاسه ی خالی فقط غزل از بین سیل غصه دلم را نجات داد می گویمت سلام و خداحافظم رسید !!! اردیبهشت ـ بارش بی وقفه ی تضاد ای شاعر تممامی ابیات من بیا این سرنوشت.این تو و دل.هر...
-
دوبیتی
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1385 10:44
این هم از جوونای شاعر این دوره زمونه!(بدون شرح) از مخمل عشق پیرهن می خواهم شیرین تر از عشق کوه کن می خواهم این ها همگی بهانه ی تنهائی است رو راست بگویمت که زن می خواهم!!! آخه قربونت برم تو که از این کارای بزرگ بزرگ نمی تونی انجام بدی لااقل حرفشوهم نزن(شدیدتر بدون شرح) از عشق کمی و از نان گفتم زین موج بزرگ درد انسان...
-
درمانده
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 13:50
دل داده ام به دست زمانه به دست باد تا راحتم کند شبی از گریه ی زیاد تا بغض پاک شیشه ای ام را ترک دهد یا بشکند سکوت گلو هر چه باد باد این روزها که سخت اسیرم اسیر خویش آزاد کن شبی که رها گردم از فساد فردا سئوال می شود از بیت بیت من از خط نوشته های پر از پوچ و مرگ زاد از گریه های بی خودی و زهر خنده ها از عشق یک شکوه زمینی...
-
رویش انتظار
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 13:31
در قبرهای کهنه طلوع تو مرده بود وقتی غروب یاد تو در من جوانه زد ساعت که نه ...ولی بله.. یک سال هم گذشت روئید انتظار و در تن جوانه زد ابیات هر غزل که به دنیا رسیده بود ! در لابه لا ی وزن ت تن تن جوانه زد ساعت حدود مغرب چشمان ابری ام طوفان گرفت و قافیه ی زن جوانه زد دیگر نه عاشقم که دو خطی غزل شوم ! ترکیب بند حادثه فورا...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 13:24
سلام دوستان سرانجام بعد از مدت های مدید دوری از شما و دوری از نظارت شما اومدم و وبلاگ رو به روز کردم امیدوارم در سال جدید از همه ی نعمتهای خداوند مسرور بمانید یکی از این نعمتها سلامتی شادی و لبخنده آره لبخند یکی از بهترین نعمتها بیاییم با لبخند زدن به طبیعت زندگی و اطرافیانمون زندگی رو به کام همه شیرین تر از عشق کوه...
-
وقت سفر
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1385 21:45
چه زود می روی از یاد دل بمان یکدم گرفته حادثه در سرنوشتمان کم کم تمام خاطره خواب سرودنت می دید! نشد که قافیه پردازد و بخواند غم! «چنان نفس نفس این عمر میرود گویی» که می چکد همه دریای چشم من نم نم بیا و لحظه ی آخر بشین که دلگیرم کمی بخند و سرم را بگیر.پلکی هم برای شادی روحم بخوان غزل.الحمد قصیده ای بسرا یا بخوان دو خط...
-
کمی دلتنگی لازمه
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 20:08
سلام دوستان خوبم بدون مقدمه میرم سراغ اصل حرف.... میدونید امشب چقدر حالم گرفته .....خیلی وقت شده که از خواهرم خبری نیست .... اون بهم گفته که مهمون داره اما من میدونم که نمیدونم چی شده که باز دلم گرفته اینقده شب دلم میگیره که آسمون تنگ میشه تمام ستاره ها رو به خاموشی میرند ....... من ماندم و تنهائی .... یک پنجره اشک و...
-
سفر تنهائی...
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 19:50
دیدنی نیست اگر بال و پری می شکند یا اگر «خواب به چشمان تری»می شکند یک کبوتر و دو پرواز...هوا بغض آلود باز باران...و دل همسفری می شکند شعر امروز فقط ناله ی پرواز گرفت شاعری همهمه و بال و پری می شکند بار می بندم و از وحشت طولانی شب میروم چون دلم از بی سحری می شکند خبری نیست که شادم کند از دوری دوست آه!باید بروم .خوش...
-
آفتاب سایه سوز
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1384 22:21
از نسل سایه های غریبم مرا بسوز «ای آفتاب حسن»شبم را سری بزن یک لحظه در سکوت غزل های من بمان تا انتهای مبهم شعرم پری بزن ما شاعران بدون تو کشتی شکسته ایم در امتداد ساحل مان بندری بزن تا شاید از حضور تو تغییر ها کنیم آتش بیار و در دل خاکستری بزن این روزهای بی اثر از باور امید پلکی بیا و طعنه به ناباوری بزن ای شاهد همیشه...