-
یوسف شدم بیا و خریدار ِ چاه باش
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 19:42
ای خاطرات ِ خسته ی دور از کنار من! یک لا اقل بیا به شب بغض سر بزن! اینجا میان ِ تو و خودم خط کشیده ام یک امتداد گنگ،شما آنطرف و زن- اینجا برای حال خودش نقشه می کشد تا بر ملا کند غزلم را از این تَ تَن من در شروع ِ چله ی بارانم و کویر- در فکر ِ تند ِ ابر ِ عقیمی که دائما- هر آنچه را ندارم و دارم عطش کند تا ریشه ریشه...
-
باید به سمت چشم تو آهو شوم
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 15:37
دیشب حدود غربتی تلخی ادامه دار شب را شبیه شاعر بلخی هزار بار... وقتی دعای دشت به باران نداشت راه خود را شبیه قامت سجاده زار زار... آنقدر در سکوت خودت ساکتی که من فریاد می کشم: خفقان را بدف به تار! اینجا کسی که شب به سراغت به گُل نشست دارد تمام دلهره اش می شود انار دیگر تحملی که سکوت تو را شود... دیگر نمانده سینه ی...
-
اینان برای شعر پدر می شوند باز
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 15:24
چیزی شبیه معجزه انگار تا دلم... تا حق رسیده کوس انا الحق،شما،دلم در تَن تَنی که می رَجزد تکه تکه شد دیگر تنی وجود ندارد، تو را دلم- تا عمق شاعران نگاهت سروده است در شاه بیت های غریبانه ها،دلم حالا ببین کبوتر ِ دستان ِ اعتراف دف می زند به چرخش یا ربنا،دلم- هی پیچ و تاب می خورد از هول این عطش إحرام بسته چشم شما...
-
دو خط تنهایی از شعر سفیری
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 14:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA رئوفی مهربانی دلپذیری بزرگی میهمان هی می پذیری عزیزم تازگی دارد برایم اگر امروز دستم را بگیری کم است آری تمام وسعم این است دو خط تنهایی از شعر سفیری که تا انگشت های شاعر من خودش را نذر تان کرده است دیری سلام آقای اشک آلود چشمم! سلام دست های هر فقییری و تو لبخند آغوش خدایی! که...
-
خدا کند که دروغی بزرگتر باشد...
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 00:12
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA شنیده ام که فراموش می شوم در تو! در اوج واهمه خاموش می شوم در تو تو مرد مهرترین آذر غزل پوشی ببین چگونه هم آغوش می شوم در تو! به سمت خاطره-متروک های کن برگرد! جدید تازه و خودجوش می شوم در تو بگو مرا به کدامین عطش سَراییدند که تشنه تشنه عطش نوش می شوم در تو؟! تو را شنیده ام از...
-
دوباره دیم ترین شرجی غزل گل داد
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1392 18:02
تو اتفاق ترین خنده ی نمک ریزی که قد کشیده لب لااُّبالی من را هزار کوهِ جنون پرور از تو لبریز است هزار تیشه ی تشنه، حوالی من را... و باد می رسد از بغض ِ شوم ِ شب هایی که لال تر کند این قیل و قالی من را خدا کند که بتابی که آب قد بکشد تمام برکه ی سر ریزِ خالی من را صدا بزن تب ِ کوران ِ چشم هایم را خراب کن همه ی بی خیالی...
-
تو شاعری شاعر مقدس می نوازد
جمعه 23 فروردینماه سال 1392 03:43
می خواهم امشب از خودم از او بگویم از حرف های رک و رو در رو بگویم می خواهم امشب هر چه باداباد باشد این مثنوی آهسته یا فریاد باشد دردی است می گرید تمام دفترم را بغضی است می سوزد دوباره پیکرم را این مثنوی انبوه امواج تگرگ است شاعر جماعت سر به سر دنبال مرگ است مرگی که آغازش بجوشی در تب شعر مرگی که می بالی به مُردن در شب...
-
آه از این همه تنهایی
شنبه 19 اسفندماه سال 1391 16:39
وقتی از نگاه تو حرف می زنم چشم های خاطرات، بوی باران می گیرند و من ، از همه ی این اتفاق ها، نبودنت را می چِشم. طعمی شبیه بادام ها، شبیه شکست ها،شبیه خودم. آری! سرانجام رفتن دست هات، از هم پاشیدگی پیشانی نوشتم شد. دلتنگ شب های با تو شدم.آه از این همه تنهایی،آه! فقط بدان! منتظرت هستم. وقت کردی بیا 13 فروردین 91
-
یک پنجره ببار،شبیه دوباره باش
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 23:24
سارای سال های زمستان!بهاره باش آوای سازهای پریشان!هماره باش یک آسمان میان لبم بغض می شود یک پنجره ببار،شبیه دوباره باش این روزهای خویش نشینی چقدر دیر... یک نردبان اجابت یوسف،ستاره باش این لحظه های مروه - صفا که سراب نیست تا آخرین طواف،هوادار ساره باش زمزم شروع می شود از گریه ی کویر در فکر استجابت باران چاره باش هی...
-
رستخیز دریا
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1391 14:57
بهار، زمزمه ی آفریدن دنیا بهار، همهمه ی رستخیز دریاها بهار،آمدنش، درک ساده ای دارد بهار،بوی بنفش ش ، شکوهِ سبزه قبا... بهار،بی تو بهاری شکستنی،نازک... بهار، کهنه ی تاریخ، بی نگاه شما بهار،صفحه ی پنجم، جلالی تقویم بهار، بی تو به پژمردگی، شبیه کُما بهار،عمر خودش را ندید بس که نوشت: بهار، فصل شروع است، رویش رگ ها بهار،...
-
جشن انقلاب
شنبه 21 بهمنماه سال 1391 11:25
22 بهمن، یادآور رشادت ها و خون دل خوردن های خیلی هاست. خاطرات تلخ و شیرینی که نتیجه اش شد به ثمر نشستن نهال تازه و جوان انقلاب اسلامی که خون شهیدان جوان و نوجوان، مردان و زنان و ایرانیان غیور و با همتی که نان خشک خواستند و زور و ذلت نه. مردمانی که آتش زیر خاکستر بودند و نیازمند تلنگر.مردمانی از جنس سلمان فارسی که در...
-
زمان می خواهم
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 09:57
عریانی روزهای بی اندیشه ام در برهوت بی راهه ها، بی تو شدن ها.افتاده ترین پسربچه ای که از چشم خودش هم می افتد.هر روز. دورم از دانستنی های تو.این چنین بودنی آیا فرصت جبران می تواند؟ یعنی می شود؟ نمی دانم چرا در نا دان بودن،شیب تندی کشیده ام شبیه کشش تند شیب نگاه تو. اشک،سکوت،خیره گی،آینه،دیروز ها دیگر تکانم نمی دهند....
-
بوی باران
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 00:18
وقتی از نگاه تو حرف میزنم چشم های خاطرات،بوی باران میگیرند.و من از همه ی این اتفاق ها، نبودنت را می چشم.طعمی شبیه بادام ها،شبیه شکست ها،شبیه خودم،آری! سرانجام رفتن دست هات، از هم پاشیدگی پیشانی نوشتم شد. دلتنگ شب های با تو شدم،آه از این همه تنهایی! آه! فقط بدان منتظرت هستم. وقت کردی بیا... 13 فروردین 91
-
کم آوردم
شنبه 25 آذرماه سال 1391 12:15
دلم تنگ می شود وقتی می بینم دلم کناری افتاده و من نیز کناری ... همیشه به آنچه اتفاق می افتاده است فکر میکنم و نتیجه ای جز این نخواهد بود که سکوت کنم به دیدن های تو به بودن های تو شنیدن ها. سخت است تمام خودت را بخواهی نقش بزنی و کم بیاوری رنگ لبخندت را. و این سرنوشت از پیش نوشته ای است بر پیشانی من.دست های خط خطی ام را...
-
ظهر آخرین
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 13:05
دیرگاهی است ممتد، بی حواس تو، سرگشته ی خویشتنی حیران، دلی محزون، خراب آباد و پرت شده ام. دورم از خود و تا خود گم شده ای گناهکار، بی وفا ، دلداده. تبسم موزونت، سکوت ایستادنت و نگاه شکفته ات، سوخته دلی می خواهد تنها. و از کنار همه ی آدم ها، بی حواس ترین شده ام. شبیه حواس نداشته ات در ظهر آخرین...
-
تنهام نگذار
یکشنبه 7 خردادماه سال 1391 16:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA دلم و شکستی رفتی،من و تو ثانیه کاشتی هر چی دست و پا دلم زد،ولی باز محل نزاشتی غرور ساکت و سختم،دوباره زیر پا له شد... مشکل از سنگ دلی ام بود،چشام و قبول نداشتی حالا محکم تر نگه دار،نگذار التماس چشمام بسوزونه اون دلت رو،حالا که کنار گذاشتی دل من همیشه تنهاس،مث تنهایی چشمام...
-
این چند نفر...
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 23:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA چه حس مشترکی است بین ابرها و شما،من گمان کنم کلکی است بین ابرها و شما ،من تو قهر... دل نگران من، و آسمان که سکوت است... حقیقتی الکی است بین ابرها و شما ، من دلی اسیر غم تو-عشق- این وصیت مبهم تمام ماترکی است بین ابرها و شما،من...
-
بی حواس
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 22:59
دارد از دست تو می دزد دل تنگ مرا ساعت شماطه دار خانه ی مادر بزرگ هرچه می گردد،دلم از گیج، بی تاب شماست سالها این هر شبِ افسانه ی مادر بزرگ... در دلم هستی ولی دلتنگ چشمت...- این منم- عشق،پاداش شبِ عیدانه ی مادر بزرگ مادرم می گفت:نبضت تا زمان دارد بخواه باش صاف و ساده همچون خانه ی مادر بزرگ...
-
اما به او من واقعا
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 23:34
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 او به من میلی نداشت اما به او من واقعا ... مرد خودرا زیر پا له کرد ایضأ واقعا ... روزگار رفتنی میخواست نابودم کند نفس سرکش، سرنوشتم، رو به رفتن واقعا ... دوست دارم دوستت دارم و خیلی دوست تر ... خواهش نرم نگاهت حس ماندن واقعا ... دیگر اما داشت ساعت...
-
من مرد همیشه نیمه راهم ای دوست!
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 20:17
رفتی و دلم شبیه شب های تو شد خندید،شکفت، مثل لب های تو شد دریاچه ی نور! خاطرات آلودم میلاد! بخند!سمت هر نابودم لبخند زدی عصر دلش می گیرد این «من» که بدون «تو»ست هم می میرد بگذار به روز های تو... می خندم تا آخر روز های تو پابندم شب بود نفس کشیدنت را دیدم چشمان پر از رسیدنت را دیدم مبهوت ابهتت شدم ساکت و گنگ دریا دریا...
-
تا کوچه های غربت چشم انتظار،تر...
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 23:07
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 صیاد می شوی که دلی را شکار تر... این صید سر سپرده ی تو بی مهار تر... دست خودش نبوده اگرگُر گرفته است... تا کوچه های غربت چشم انتظار،تر... تو تا درون غم کده راهی نداشتی؟! سخت است وعده باشد و یارت ندار تر... صیاد! ای علی رضایی نژاد من! این هدیه،تحفه...
-
برای دوم شهریور سالگشت تولدم
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 15:46
... بعد از سلام در دومین دقایق آفتاب از روی تقویم تابستان هم که بخواهی، تقلای دست های دور شده ام را می خوانی وقتی آغوش بهشت را به جرم پدرم گرفتند و از آنجا شد که مسافر غصه ها و لبخندها شدم. این سرنوشت محتوم کودکی است بی اراده ، بی پناه ، بی درد. تا بهانه ی تو را چشم هایم می بارید مادری از جنس تو فکر می کرد گرسنه گی را...
-
شرمنده می شوم تو کجاها من و هنوز...
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 15:18
وقتی که صبح می رسد اینجا من و هنوز... شرمنده می شوم تو کجاها من و هنوز... میلاد چشم های تو و خاطرات مان... من ماندم و من و من و دنیا،من و هنوز... ">
-
قربانی نگاه تو حوا و آدم اند
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 13:37
وقتی سکوت می کنی از درد ساده نیست تا خود سقوط می کنی از درد ساده نیست قربانی نگاه تو حوا و آدم اند عمر بلوط می کنی از درد ساده نیست
-
هر بچه ای سکوت کند مرد می شود
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 19:27
وقتی سکوت چاره ی هر درد می شود هر کس نصیب آنچه که خود کرد می شود اسطوره های درد! بمانید در سکوت هر بچه ای سکوت کند مرد می شود
-
به خداحافظی آخرمان فکرنکن
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 18:53
به خداحافظی آخرمان فکرنکن به سلامی که پر از حادثه در نیم نگاه به دلی فکرنکن کز سر شوق از ته عشق ... همه شب مثنوی و قافیه می سازد و آه ... به کسی فکرنکن بعد تو حل شد همه چیز من و بیچارگی و قصه ی رسوا شدنم همه حل شد قر و قاطی شد و انگار تو هم پی نبردی من و تنهایی و تنها شدنم پی نبردی که پسربچه ی عاشق سر تو از کَت و کول...
-
محال نیست
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 18:45
سرریزمی شوددلم از حس و حال ها دارم به اوج می رسم، انگار بال ها _ کم می خورندتکان تکان روی ابرها باورنمی شود که "منم" در محال ها!؟ - اینجامحال نیست تو هستی خدا که هست با آه خالصانه بیا تا کمال ها بشکن سفال خالی هر چه اراده را بااشک پاک کن خودِ غرق ذغال ها ... از خواب پرکشیدم و قلبم نبود،بود؟ نه نیست؛سنگ خاره...
-
و واژه واژه پر از درد مشترک داریم
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:56
من وتو کهنه دلی زخمی از نمک داریم و آرزوی کمی دوری از کلک داریم سکوت،واژه ی سردی پر از کنایه و حرف و واژه واژه پر از درد مشترک داریم
-
گفتی که ندارم عرضه؟
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:54
بی عرضه ترین نگاه تقدیر من است انگار سیاه چاه تقدیر من است گفتی که ندارم عرضه؟ آری شاید بی عرضه ترینم آه تقدیر من است
-
رباعی
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:53
آهای رفیق! درد سر دارد ریش خاصیت شمشیر و سپر دارد ریش گاهی است شرایطی که حرمت دارد یا خاصیتی مثل تبر دارد ریش !