حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

جشن انقلاب

22 بهمن، یادآور رشادت ها و خون دل خوردن های خیلی هاست. خاطرات تلخ و شیرینی که نتیجه اش شد به ثمر نشستن نهال تازه و جوان انقلاب اسلامی که خون شهیدان جوان و نوجوان، مردان و زنان و ایرانیان غیور و با همتی که  نان خشک خواستند و زور و ذلت نه. مردمانی که آتش زیر خاکستر بودند و نیازمند تلنگر.مردمانی از جنس سلمان فارسی که در تاریخ بشریت و آزادگی ماندگار شد. مردمانی از جنس آب، زلال و شفاف که تشنه ی آسمان بودند و دلتنگ پرواز. مردمانی که راهرو بودند و مطیع.آرام بودند و پرخروش.صبور بودند و جسور. این خیل صفات عظیم در وجود ایرانیان مسلمان و پاک طینت به نفس عیسی صفتی بسته بود که تا گفت همه شنیدند و به جان خریدند. مردی بود از دیار خاک اما شباهت آسمانی اش به چشم های مردمان آشناتر بود.مردی که سال های بسیاری در عبودیت پروردگار هستی چله نشسته بود و آرزوی قیام داشت. مردی که انگشت اشاره ی او تاج و تخت 2500 ساله ی پهلوی را به زیر کشانید. مردی که تبعید شد و تبعید تا اینکه در آغوش میهن  و زادگاه خویش فرود آمد. 12 بهمن 57 چشم دنیا در قاب دوربین های سر به آسمان برده ای خیره بود که می خواهند  یادگاری بکشند ماندگاری بسازند. آری خائن مزدور پا به فرار گذاشت و آرامش مردم بازگشت. چه مصداق زیبایی است که جاءالحق و زهق الباطل و زیباست دیو چو بیرون رود فرشته در آید... و اینها حقیقت  هوالذی أنزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا إیمانا مع إیمانهم است که وقتی گزارشکر آنروز در هواپیما از امام امت بپرسد: چه احساسی دارید و او در قاطعیت ممکن بگوید: هیچی!!!!

34 سال از آن واقعه می گذرد و هرسال به آیین همیشه به رسم شادی و سرور به سنت اعلام سرور همگانی بر بام های خانه هامان و در خیابان های شهر فریاد غرورآفرین الله اکبر سر می دهیم تا یادمان نرود هر چه داریم از اوست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد