ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام
امروز من به یاد آن شب هائی که در خودم گُر می گرفتم دوباره خاکستر هر شبه ام را به باد می دهم تا شاید کسی در باد. بوی سوختنم را ببیند و از نزدیک ترین دور دست ها پیدایم کند...
آه ! که این عقربه ها هر چه به بلوغشان میرسد بهانه گیر تر می شوند و مدام ثانیه ها را بهانه می شوند تا نگذارند که به آسمان خودم برسم......
هر آنچه را که میشود گفت گفتم ولی کو کسی که آشناترم کند با غریبه های زمینی که از آنها راه غریبه بودن را لمس کنم تا شاید مرا از عمق گم شدنم نردبان شوند و بالا دست تر از دستانم رشد کنم و روزی برسد که با دست های مهربان خود هرسم کند آنچه میبیند ضررم هست...؟!
گاهی از نبودش به خودم میگریم که چرا و چرا و چرا...
اگر شما می توانید بخندید به تلخ خنده هایم آفرینتان باد و اگر نمی توانید من ....در نبود او...نه... در دوری از او به خودم بپیچم تا شاید از پیچکم کسی به او برسد....
یا حق
سلام
خنده تلخ...
منم زیاد بهش فکر کردم.شاید خنده ای باشه از سره بد بختی و بی چارگی...
در دله وبلاگم جا گرفتی
ممنون سر زدی اگه دوست داشتی تبادل لینک کنیم به من خبر بده عززززززززززززززززززیزمییییییییییییییی
سلام
مطالب قشنگی بودن
موفق باشی