-
رباعی
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:53
تنهاست دلم ساکت و تنهاست دل من منظومه ی اشک،عین زن هاست دل من پاپوش و دروغ و صفحه وقتی گل کرد دیدم که صبور مثل مرداست دل من
-
رباعی
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:43
تا پنجره وا شد غزل افتاد تا پلک جدا شد غزل افتاد این قصه ی روز های دل بود " من" سر به هوا شد غزل افتاد
-
حی علی العشق
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 12:39
صدای نسیم از شمیم صمیمی و قدیمی کوچه ها سرک می کشد.گوش تنها شده ام را می یابد تا شاید سر سوزن سلامش را آویزه اش کند.این تمام دست خط آفتاب است که آسمان طلاشده اش را به کمترین لبخند فروخت. این، شروع اسم"اعظم"آبی هاست،دریاهاست.در حوالی کوچه های سکوت، زانویی که در بغل پسرکی بود را حس کردم. آنقدر که آه، آیینه را....
-
تمنای لبخند
شنبه 11 مهرماه سال 1388 15:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA دیری است در تمنای لبخند تو، شب نشینِ گریستنم به هوای صبحی دل انگیز که غبارِ بغض از کلماتم بشویی! روزهاست گِله ی منزوی شده ای، گوشه گیرِ چشم هایم قرار ندارد. دنبالِ بهانه ای است، رو به فریاد. سر به زیر، سرنوشتِ خود نوشته ام را ورق می زنم. ویرایشی عمیق به ارتفاع آمدنت لازم است...
-
یه دل پر از ...
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 20:55
سلام به همه ی اون روزهایی که یه روزایی باهاشون خاطراتی رو ورق می زدم. سلام به همه ی اون دست خط هایی که یه روزایی از سرانگشتای عاشقم عبور می کردند و آروم آروم روی کاغذ گل می دادند و شکوفه های نوشته هام رو می شد از دسته گل هایی که دوستانم به آب می دادند و من رو مورد لبخند شون قرار میدادند سلام به هه اون ساعت هایی که می...
-
دوباره من
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 21:12
وقتی دیروزهایم را در خاطرات آیینه مرور می کردم، پنجره، با نگاهی وهم آلود خمیازه اش را تکمیل کرد. و من از این همه توجه ، به خودم امیدوار شدم.
-
آخرین یادداشت
جمعه 11 مردادماه سال 1387 18:40
عاقبت روزی باید رفت... http://www.perseverewithme.parsiblog.com
-
محمد درهراسی و هم آلود به اطراف نگریست! صدا دوباره گفت:بخوان!
سهشنبه 8 مردادماه سال 1387 20:18
آفتاب: محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود. تبلور آن رنج مایه ها در جان او باعث شده بود که اوقات بسیاری را در بیرون مکه به تفکر و دعا بگذراند، تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت می گذرانید. ـ آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود. محمد غرق دراندیشه بود که...
-
ماه رجب ماه فضل و برکت ماه عزلت برای عظمت...
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 19:37
اعتکاف چیست؟ مقدمه : هرگز نمی توان ارزش همه زمانها را برابر دانست، چنان که نمی توان همه مکانها را برابر شمرد. برخی زمانها و مکانها ارزشی والا دارند. ماه رجب ارزشمند است، ماه سلوک و زدودن زنگارهای شیطانی از آیینه دل است؛ ماه ولایت و برافروختن چراغ معرفت در شبستان وجود است؛ ماه رجب گاهِ اعتکاف است. در این ماه، که هنگامه...
-
همین جا کنار آب
شنبه 25 خردادماه سال 1387 18:18
وقتی از کنار آب می نویسم تمام سرنوشت رود شبیه جریان خند ه ای است که لب های نیمه جان تو را می دود وقتی آب های سراشیب تند روزگار،صفحه ی گذشت را ورق می زنند من با عرض ارادت به چشم های بیکران تو عظمت خنده هاشان را می فهمم روزی که از آب گذشتم خس خس چشم هات آتشم زد تا اینکه ستاره ای دنباله دار قلبم را فهمید و از آنروز به...
-
رازهای شادی و آرامش در زندگی
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 18:38
در دنیای پراضطراب امروز آرامش وراحتی خیال نعمتی است که بسیاری آرزوی آن را دارند اما برای رسیدن به آن تنها آرزو کافی نیست بلکه باید قدم پیش نهاد و کاری کرد. آنچه در پی می آید برخی تکنیکهای روانی شناختی است که ضمن کمک به رفع تشویش ونگرانی آرامش و نشاط و شادی را در زندگی ما رونق می بخشد راز اول : با خدا ارتباط برقرار...
-
دوکوهه
شنبه 10 فروردینماه سال 1387 12:42
اینم از مهندس فخری مدیر پارسی بلاگ . یادش بخیر انگار همین دیروز بود! ساعت ۹ ۱۰ صبح بود رفتیم روی پشت بام ساختمان به جا مونده از زمان جنگ! همه در حال خودشون بودن مهندسم همینطور مطمئنم از دیدن این عکس خوشحال میشه! آقای مهندس التماس دع!
-
خسته
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 16:36
وقتی از کنار خاک می گذرم چشم های ملتهبم به فکر می نشیند. تو در عبور تازه ای از خیابان خدا رد شدی تا انتهای مسیری که نه میشود دید نه می شود گفت! چقدر زود دیر می شود آری ! هنوز هم بغضی نازک در حنجره ای زخمی منتظر نیم نگاهی است که اگر امشب بتابد دیگر فریاد ساکتش را نخواهی شنید! از تو گله مندم ! به دعوتی ناخواسته لبیک...
-
تسلیت
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 17:27
«ای که هر چیزی را کفایت کنی، و چیزی در آسمانها و زمین از او کفایت نمیکند؛ به حقّ محمد خاتمالنبین و علی امیرالمؤمنین و به حقّ فاطمه دختر پیامبرت و به حقّ حسین و حسین؛ پس من به واسطة آنها به تو توجه نمودهام در این جایگاهی که هستم، و به آنها توسل نمودم. به واسطة آنها از تو شفاعت میخواهم و به حقّ آنها از تو در...
-
کنار علامت های سئوال
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 18:47
باید از اول شروع کرد راه دیگری نیست باور کن انگار همه ی روزهای آرزو و پرنده از ابتدای بودنشان اشتباه بود اما نه من به این راحتی ها آدم نمی شوم حوا بمان تا آدمیت را از چشم هایم بفهمی نفسم حوصله ی تا رها شدن ندارد اصرار نکن...
-
حسرت
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 14:51
دارد انگار تمام تنم از واژه های بی تو بودن پر می شود خشک شد خیره چشم هایی که مسیر تا تو رسیدن را قدم می زد در توهمی عمیق. از کدام کوچه سر بر آوردی ای ترانه ی صبح که طنین گلویم ایستاده باران را تجربه می کنند؟ تا کجا سوختنم را در ندیدنت می نویسی ؟ تا کجا؟ لبانم از خستگی شعرهایم افتان و خیزان گریستن را می خوانند در قانون...
-
سفر به سمت سه شنبه شبی روشن
شنبه 3 آذرماه سال 1386 11:36
انگار در سر رفتن روزهای سپری روزگار تنهایی من . تو تمام تولد تازگی هایم را در چهارشنبه می نویسی همان روزی که در طلب چشم های چشم به راهم می آمد و در عبورش تو را فراموش می شد! آری! این هفته همین هفته همین روزهای مانده پشت تقویم که می رسند بوی آبی گون لبخندت را شعر می شوم به شرطی که دست از سرم بر نداری!
-
بی صدا
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 13:44
سلام وقتی از چشم های ندیده در انگاریدن ابری هوا حرف میزنم دلم می گیرد به وسعت کویر ترین سطرهای دفتر بی غزلم ! آه ای نگاه تو من را به انزوای سکوت .معتکف ! بیا ببین با این نبودنت چه بلاهایی که سرم نیاوردی! آه می کشم اندازه ی مسیری که قدم هایم را تا تنهاییم شبیه بغض آلوده ترین سایه ها می دیدی آه می کشم به قدر لحظه ای که...
-
یادداشت
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 14:01
روزهای سپری در عبور همیشه شان چشم های تاریکی را به نگاه آینه می بخشند انگشتان شاعرم از قلم افتادند فقط می شود گفت بیستون قدر گریه گریه ی تیشه های فرهاد را فهمید
-
کو دلبری که دل ببرد دلبری کند؟
دوشنبه 4 تیرماه سال 1386 21:09
کو دلبری که دل ببرد دلبری کند؟ کو سروری که سر ببرد سروری کند؟ ما دل سپرده ایم به لبخند مشرقی اش کو چشم ساحرانه که جادوگری کند؟ آزاد باش مثل اناری که خوشه داد تا گندم از لبان تو جلوه گری کند ... این واژه ها به حضرت آدم کمک نکرد شیطان دوباره رفت که حیله گری کند حالا که سیب های نگاه تو می رسند حوا شدم که پیش تو افسونگری...
-
لب وا کن ای سکوت سرازیر از تنت
دوشنبه 4 تیرماه سال 1386 21:05
لب وا کن ای سکوت سرازیر از تنت من آمدم به دعوت چشم مطن طنَت این رسم روزگار خداحافظی نبود حالا که گریه های دلم رو به رفتنت... حالا که تازه انس گرفتم به خنده هات یعقوب کردی ام که نبینم ندیدنت ایوب گریه های صبوری شکست خورد باران نمی وزد به هواخواهی تنت تقدیر، از صلابت صبرم هلاک شد کو دست های رو به قنوت سرودنت؟ شب ها ،...
-
مهم نیست
دوشنبه 4 تیرماه سال 1386 20:56
داری برای اینکه من را دوست داری هی شعرهایم را به ذهنت می سپاری؟ عاشق شدن کار نه هر مثل شمایی است این تحفه را آویزه کن تا گوش داری حالا که عمری را به دل دادن شکستم حالا که نه دل مانده نه دلبر نه کاری حالا که سرگرم دلی اندوه بارم حالا که وقت چشم هایم را نداری حالا که تو تا دست هایم دور فرق است حالا که نزدیک است من را جا...
-
اس ام اس برگزیده در همایش فتح سبز 2 دانشگاه آزاد اسلامی مشهد
شنبه 5 خردادماه سال 1386 21:59
آسمانِ بیداد، خرمشهر را ربود زمین دیگر هابیل های زمان را گریه می کند... آدم، پدری اش را فرمانِ به شکستِ حصر، سرود. یکی مثل هیچ کَس
-
شب شعر
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 09:52
سلام دوستان از اینکه اعلام برنامه ی جشنواره ی شعر سهراب در دو مرحله شکل گرفت عذر خواهی می کنم اما امروز با یه خبر جدید اومدم راستش تقریبا دوهفته ی پیش وقتی در جلسه ی بچه های دفتر فرهنگ دانشکده شرکت کردم صحبت شد که یه شب شعر برگزار بشه یکی از دوستان که پیش زمینه ی برگزاری مراسمی در ذهنش بود گفت ۲۵ اردیبهشت سالروز...
-
شرایط شرکت در جشنواره ی شعر سهراب
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 09:08
شرایط جشنواره : 1 - هیچگونه محدودیتی در اندازه و تعداد اشعار ارسالی وجود ندارد . 2 - اشعار می بایست قبلا چاپ نشده و برای نخستین بار ارائه شده باشند . 3 - کلیه اشعار رسیده می بایست حق ترجمه به زبانهای انگلیسی و عربی را داشته باشند . 4 - حداقل 14 و حداکثر 35 سال ، سن قانونی برای شرکت در این جشنواره می باشد . 5 - آثار می...
-
جشنواره
پنجشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1386 12:37
اولین جشنواره شعر سهراب از شما و دوستانتان برای حضور در این فراخوان دعوت به حضور می آید . امید است که شاهد اشعار زیبای شما در کتاب این جشنواره و خود جشنواره باشیم . خوشحال می شویم کهبه سایر دوستان هم اطلاع دهید . آخرین مهلت ارسال اشعار فقط تا 31 اردیبهشت ماه است و مراسم اختتامیه این جشنواره هم 13 خرداد برگزار خواهد شد...
-
روزی برای هیچ وقت
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 11:34
نزدیک همیشه بود که دوباره خودم را به فکر، نشستم در لابه لای نبودن هایت. شاید بهتر بود برای عنوان کردن اعتماد چشم هایم به افق های دستانت کمی بیشتر می گریستم اما خط های مجهول دست هایم بن بستی آزاد را نشانم داد خب ! حالا که می بینی به کودکانه گریه هایم می خندم نه بخاطر توست نه! بلکه برای از دست داده هایم است که روزهای...
-
وقتی برای ماندن...
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 16:21
بودن را همیشه می ترسیدم که مبادا روزی برسد که چشم های کال من به امتداد نگاه تو نتواند خودش را بفهمد! مطمئنم وقتی موازی خنده هایم به راه بیافتی دیگر هیچ تقاطعی توان بیراهه کشاندنت را نا توان است مطمئنم وقتی به مشق های جنونم بخندی عمری را به پژواک لبانت رقصیده ، و تا محراب مشکی ات طواف می کنم مطمئن باش همیشه از فراسوی...
-
تنهایی من و تو....
سهشنبه 14 فروردینماه سال 1386 19:55
دیگر نه شعر مرا می فهمد و نه انتظار دستانت ای همیشه تا من دویده! حالا فقط دردهای مُتَن تَنِ سروده هام پلکی از غربت نبودنت را می گریند تا شاید مرا بگیری.دستم را بفهمی و شعرم را بی دریغ.نقد... حالا فقط تو را کم آورده ام . دیگر فرصت سرودن را از من نگیر که کویر شدن تاوان چشم بستن من است. خودت را مثل روزهای خودت بتاب. دیگر...
-
دل نوشته های ناگهانی
دوشنبه 13 فروردینماه سال 1386 19:19
سلام و سلامی به وسعت بارانی ترین گلوها که تنهایی شان را فقط می بارند و غربت اندوه شان را به بغض می گویند و ادامه ی راه وقتی رفتی تمام خودم را نذر غزل های منتظری که فقط و فقط می خواستند بنویسند تکانی به خود بدهند و گریه گریه ببارند .کردم تو نیستی و هستی مرا به آغوش ترانه های ناموزون که سر به هوا و تو خالی تر از کویر ند...