حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

خدا کند که دروغی بزرگتر باشد...


شنیده ام که فراموش می شوم در تو!

در اوج واهمه خاموش می شوم در تو

تو مرد مهرترین آذر غزل پوشی

ببین چگونه هم آغوش می شوم در تو!

به سمت خاطره-متروک های کن برگرد!

جدید تازه و خودجوش می شوم در تو

بگو مرا به کدامین عطش سَراییدند

که تشنه تشنه عطش نوش می شوم در تو؟!
تو را شنیده ام از سیم های تاری کوک...

و دف ددف دددف... گوش می شوم در تو

مرا به خلسه ی لبخند لاغرت دردی است

که نیمه های تو خاموش می شوم در تو

و شوم.شوم تر از چشم ِ دختری کولی

که سِحر می کُنَدم، نوش می شوم در تو

خدا کند که دروغی بزرگتر باشد...

همین که بنده فراموش می شوم در تو!!!

تقدیم به استاد علی پورشهری آنکه جرعه آفرین سرودنم شد در جام چشم هایم

31/02/86

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد