حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

رویش انتظار

در قبرهای کهنه طلوع تو مرده بود

وقتی غروب یاد تو در من جوانه زد

ساعت که نه ...ولی بله.. یک سال هم گذشت

روئید انتظار و در تن جوانه زد

ابیات هر غزل که به دنیا رسیده بود!

در لابه لا ی وزن ت تن تن جوانه زد

ساعت حدود مغرب چشمان ابری ام

طوفان گرفت و قافیه ی زن جوانه زد

دیگر نه عاشقم که دو خطی غزل شوم !

ترکیب بند حادثه فورا جوانه زد

آه ای عزیز قصه نویسم سکوت کن !

در سطر گریه های تو مردن جوانه زد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد