حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

تنهایی من و تو....

دیگر نه شعر مرا می فهمد و نه انتظار دستانت ای همیشه تا من دویده!
حالا فقط دردهای مُتَن تَنِ سروده هام پلکی از غربت نبودنت را می گریند تا شاید مرا بگیری.دستم را بفهمی و شعرم را بی دریغ.نقد...

حالا فقط تو  را کم آورده ام . دیگر فرصت سرودن را از من نگیر که کویر شدن تاوان چشم بستن من است.

خودت را مثل روزهای خودت بتاب. دیگر توان تحمل حبسیات اکسیژن سینه ام را نمی شود خواند...

این روزها که همیشه در تکرار آمدنند خستگی گذشته ام را می رسند.ولی تو هنوز منتظری شاید دوباره شباهنگام را بِدَوم تا تمام راه های نا مکشوف کهکشان راه ها منتهی به آنطرف تر را زودتر از منجمان بیدار دل برسم...اما کسی به نام «من» خواب را ترجیح می دهد به نوشیدن شراب شوریده ی شبانه ای که به شوکران معروف است...

آه! هر چه فال می گیرم باز مرا به توفیق اجباری می خوانی .این چگونه سَری است که آشکارا نمی فهمم!؟ این چگونه رسیدنی است که هر چه می دوم هنوز ابتدای خودن را نشده!؟ چگونه لبخندی است که شب ها خواب شیاطین کودکانه ام می برد!؟ چگونه؟!

و امروز بعد از هزار و سیصد و هشتاد و عمری که از تقویم شمسی می گذرد هنوز هم.هنوز هم در ورطه ی این چگونه ها انسان غرق سئوال است. دیگر انگشتانم به مضامین  نهفته در ابرها ایمانی ندارند !   خودت را ببار!    ترسم ایمان از دست شسته بوی کفر بفهمد و همه جا را بسوزد.

به اهورای چشمانت قسم می دهمت اگر راهی تا تو مانده نشان دهی ام شاید توبه ی این بار نصوح بود و قیامت کلمات امروز به قیام عمودی لبخندت قامت ببندد...

حالا برای آخر حرفم و حرف آخرم هیچ چیز را معترض نمی شوم اما یادت باشد یکی مثل هیچ کس ثانیه های نیمه شبی که خط فاصله داشت را هاشور کشید تا صفحه ی فردای امروز را دوباره سر مشق دهی .... این من و این تو...                                                                                                                        

دل نوشته های ناگهانی

سلام

و سلامی به وسعت بارانی ترین گلوها که تنهایی شان را فقط می بارند و غربت اندوه شان را به بغض می گویند

و ادامه ی راه وقتی رفتی تمام خودم را نذر غزل های منتظری که فقط و فقط می خواستند  بنویسند تکانی به خود بدهند و گریه گریه ببارند .کردم

تو نیستی و هستی مرا به آغوش ترانه های ناموزون که سر به هوا و تو خالی تر از کویر ند بخشیدی تا زندگی بی تو را .نه دور از تو را بفهمم .آه! ای هزاره ی لبخند! ای هزاره ی فریاد !

و ای هزاره ی با من ! هنوز هم شب ها بی آنکه بدانم نام تو را بر دار لبم می رقصانم تا هوای گرفته ی اتاق رختخواب تنهایی را ببلعد و چرخش نام تو هوا را بسوزد و شفافیت ستارگان کهکشان تازه ای به نام« تو» که هنوز کاشفان منجم مکشوفت نکردند مرا آینه وار بتاباند....

ای منتظر من ! کودکی ام  را منهای بودنت نمی کنم چرا که همه اش تو بودی و کسی به نام «من» تمام هویت اش بر بودن تو می چرخید.

 حال نه اینکه مرد شدم نه!  حال که پشت چراغهای ممنوعه ای به نام سرگردانی مرد شدنم را به باد بی تو بودن دادم      فریاد رسم باش که دیگر نه مثنوی چاره ساز است و نه غزل !
حالا متاسفم برای این همه دوری   و همینطور برای این همه واژه های بی سرپرست یتیم که آواره بودن را به معنای واقعی کلمه از دست های ملولی به نام «من» می فهمند.                   متاسفم برای روزهای سپری که فرصت خندیدنت را به یادگار نگذاشتند .                             برای عقربه های مترددی که سرگیجه گرفته اند از بس به بهانه ی آمدنت رقصانه تیک تاک خواندند . نه ! برای خودم متاسفم که تو را نفهمیدم   و                                                                     برای اینان متاسفم که مرا نفهمیدند...

 

کنگره بین المللی شعر کویر

کنگره بین المللی شعر کویر در ابرکوه برگزار می شود
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد از برگزاری کنگره بین المللی شعر کویر در دهه پایانی فروردین ماه 86 در شهرستان ابرکوه خبر داد .

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد ، حجت الاسلام و المسلمین احمدی عجمین افزود : بیش از 750 اثر از شاعران ایران و کشورهای عراق ، افغانستان و تاجیکستان به این کنگره ارسال شده است .

وی اضافه کرد : همچنین بیش از 300 شاعر برای شرکت در کنگره بین المللی شعر کویر اعلام آمادگی کرده اند .

این کنگره با موضوع  " نماز ، انتظار و تلاش " با هدف ارتقای سطح ادبی شاعران و همدلی شاعران کشورهای اسلامی برپا می شود . طی دو سال گذشته ، کنگره شعر کویر به صورت کشوری برگزار شده است

خبرگزاری مهر