حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

فاصله

اینجا هزار فاصله اشک است تا خدا
صدها هزار فاصله اشک است تا خدا
هی گریه گریه در غزلم غرق می شود
گویا هزار فاصله اشک است تا خدا

معلول گریه های شب آویز.چشم توست
آیا هزار فاصله اشک است تا خدا؟  
بی فایده ترین غم دنیا غم من است !!!
اما هزار فاصله اشک است تا خدا
فردا اگر که مرگ بی خبر آید سراغ من
دل با هزار فاصله اشک است تا خدا
می بینم آن شبی که تو را سیر دیده ام
تنها هزار فاصله اشک است تا خدا

حضرت بانو

سلام!حضرت بانوی شعر های سپید
سلام!پیچک پهلو کبود سرو امید
سلام!غنچه ی خونین که ریشه ات پژمرد
سلام!ای شهدای گرفته بغض شدید
ز باغ خود چه غریبانه می کنید سفر...
ـ شبانه غرق سکوت و صدای گریه مدیدـ
چه تازه تازه غزل می شکوفد از غم یاس
میان چشم به خوناب باغبان - تب ِ بید
غزل نوشته ی امشب به بغض آلوده است
در امتداد بود صدای پای شهید

حضرت دستگیر

ای حضرت دستگیر پنهانی من
محسوس ترین غروب طولانی من
با گریه فقط دل خودم میسوزد
برگرد!عزیزمصر!کنعانی من
انگار همین حوالی عصر گرفت....
خورشید سیاه چشم زندانی من
یک جاده بلند شد...سیاهی به قطار
غم بود رد امتداد پیشانی من
فریاد کشید مرد فرهاد سرشت:
تا کی من و انتظار طولانی من ؟
تردید وزید ...کوه برداشت ترک
بارید امید.چشم بارانی من
 ......... 
                 ........
                                .......
بانوی همیشه خیس!همسایه ی ابر!
هر روز ببار!ابر پنهانی من !

سلام بعد مدتها دوباره اومدم و غزل هام رو تقدیمتون می کنم

منو از نظرات زیباتون بی نصیب نکنید