حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حسرت

دارد انگار تمام تنم از واژه های بی تو بودن پر می شود خشک شد خیره چشم هایی که مسیر تا تو رسیدن را قدم می زد در توهمی عمیق. از کدام کوچه سر بر آوردی ای ترانه ی صبح که طنین گلویم ایستاده باران را تجربه می کنند؟ تا کجا سوختنم را در ندیدنت می نویسی ؟ تا کجا؟ لبانم از خستگی شعرهایم افتان و خیزان گریستن را می خوانند در قانون حسرت. در مقام تک خوانی. آه می کشد انگشتان ملتهبی که سرودن را از چشم های آفتابی تو آموخت درد می کشد سینه ای که تپیدن را در اندرون خویش می تند و سرانجام بغض می شود تمام حرفهای نگفته ای می خواست به خودت خصوصی بگرید اما نامه ای نوشت و خود را قربانی پذیرش حرفی کرد که ارزشش را داشت اما"من" دلیل نیامدنم را منتظر لب های تو می نشینم تا بگویی چرا؟
نظرات 2 + ارسال نظر
... سه‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:48 ق.ظ

بیا این تمام واژهای بود که التماس وارازمیان لبهای یخ زده اش درمیان ان چراغهای سبز و در ان سرما وحشیانه ودر امتداد ان خیابان که شاید می توانست قشنگترین خاطره باشد بیان شد اما هیچگاه او نیامد

ماه منیر چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:44 ب.ظ http://www.maahmonir.blogfa.com

هو
سلام
چه احساس سنگینی !
انگار احساس تو عبور از واژه های ثقیل و سنگین رو بیشتر از چمنزارهای سادگی و تی پیرایه ای می پسنده برای رسیدن به گوش تو و مخاطب !
خیلی زیبا می نویسی
پاینده باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد