نزدیک همیشه بود که دوباره خودم را به فکر، نشستم در لابه لای نبودن هایت.
شاید بهتر بود برای عنوان کردن اعتماد چشم هایم به افق های دستانت کمی بیشتر می گریستم اما خط های مجهول دست هایم بن بستی آزاد را نشانم داد
خب ! حالا که می بینی به کودکانه گریه هایم می خندم نه بخاطر توست نه! بلکه برای از دست داده هایم است که روزهای سپری را در هوای شرجی کویر دنبال ابر لبخندت قدم.قدم خودم را صبر می کردم شاید آسمان این بار ، بهتر از قبل ببارد
اما حیف که نه کویر دویدنم را فهمید و نه بارن.تشنگی انگشتان دست به قنوتم را .
حالا فرصتی برای بازگشت تو نیست نیاز آمدنت را به بادهای ولگرد سپردم .عطش دستانت را به پنجره های ابر ندیده . اشتیاق لبانم را به سیب های آویزان و تو را به چشم های محتاجی که همیشه می خندید به بی اعتنایی ات.
دیروز را بزرگ شدم می توانی از پیشانی نوشت هایم ببینی که بغض امروز هایم تابش دی.روز هایی است که دعای بارانم را به بادهای پاییزی ختم می کردی
این رسم نامردی نیست ! تو خنجر از پشت را هر روز نثار نگاه های منتظرم می کنی ...
سلام . یه حزنی داشت . نمی دونم شاید من احساسم اینه . ولی در کل خوب و زیبا بود .
salam be har hal har shakhsi ye noo bardasht dare mamnon
درود
دوست گرامی و ارجمند . از اظهار لطفتان سپاسگزارم و خرسند خواهم شد اگر مهرتان مدام شامل حال من و نوشته هایم باشد
خوب زیاد اهل حاشیه رفتن نیستم و چون خودتان فرموده بودید به اصل ماجرا می پردازم .آره واقعا مهم نیست که مرا باچه نامی بخوانی و جنسیتم چه باشد اما مهم اینه که قلم شما بر روی برگه های سپید دفترم ردی از خود بجا گذاشته . دوست گرامی خدمتت عرض کنم که فرق نظم و نثر که توضیح دادنی نیست و چیزی که توضیح دادنیه اختلاف بین شعر نیما با شعر شاملو (سپید)با شعر احمد رضا احمدی (موج نو )است که اون هم همان طور که می دانید در قافیه و وزن شعر است . نیما با وزن و قافیه . شاملو با قافیه بدون جای مشخص و احمدی بدون قافیه .
فرق موج نو با متن ادبی دراینه که دارای احساسه و از درون برخاسته ست .مثال مدرسه ایش هم همین عقاب که به هواپیما می گویند . شما فکر می کنید اگر به هواپیما عقاب بگویند ادبی ست نه دوست من . متن ادبی شامل قطعات سیاسی . تاریخی هم می شود مثل تاریخ بیهقی. ولی بار فرهنگی چندانی ندارد (توضیح بیشمار است )پس فرق است بین متن با شعر .نه اینکه گفته هایتان را کامل رد کنم نه بعضی جاها مهر تایید هم خواهم زد . موج نو داری استعاره تشبیه و همه آرایه ها هست ولی با زبانی خاص خودش .
نه اینکه هر چه کلمات نوشته ای متکلفتر و مغلقتر باشند آن متن ادبی تر است . نه نوشته هم جزالت دارد و هم سلاست . امروزه تعقیدات نوشتاری کاربردی ندارند .و از فصاحت کلام می کاهند . شما درست فرمودید زبان نوشتاری من بسیار ساده است و این سلیقه ای که در نوشته هایم به کار می برم . ما نه بیدیلیم نه صایب . ما خودمانیم . وقتی زبان غزلهای امروزی متفاوت شده و کسی غزلهای سبک حافظ را چندان برای امروزه ارج نمی نهد و خواستار زبان فعلی هستند . نمی شود گفت که در موج نو یا نیمایی زبان پیچیده به کار برد که کسی حرف را نفهمد . میدانی اصلا یک مثال خیلی ساده دوست دارم شما بروید نوشته (چهار چوبه ی سکوت )در دفتر (گل کاغذی )مرا بخوانید . میدانم زبان ساده ای دارد . دوست دارم برداشت شما را هم از آن نوشته بدانم .ببینم ادراک شما چیست آیا با فکر من همخوانی دارد کما اینکه هیچ کس تا به حال به آن چه مد نظر من بود نرسیده . شما بگویید بعد من برایتان توضیح میدهم . و مثل بقیه مطمئنم خواهید گفت راست میگی . همینه .
وای چقدر نوشتم خسته شدم . برای اولین بار زیاده روی شد . فقط در خاتمه یاد آور میشوم که من دانش آموخته ی رشته زبان و ادبیات فارسی هستم . و با این وجود به کمک عزیزانی چون شما نیازمندم . از جوانان با شعور و درک بالا هم استقبال می کنم و حرفهایشان را به دیده ی منت می پذیرم .
ببخشید . سرتان را درد آوردم . راستی نوشته های زیبایی دارید . تشبهاتتان زیباست .
سلام
بدون مقدمه:
از ابتدای ین نظر کارشناسانه تان همه چیز تقریبا شاخک های حسی منو تحریک کرد و انتها که فرمودید زبان و ادبیات فارسی ... دیگه بساطم و جمع کردم. حرف زیادی نمی زنم اما همین قدر می بینم که شما می نویسید خوشحالم و حالا که اندازه ای عارف به تحصیلات شما شدم طبیعی است که از شما اگه چیزی یاد نگیرم کم کاری کردم به هر حال این روش نظر دهی و نظر خواهی زیاد جالب نیست چرا که اون لحظه که بر اثر شما جسارتی کردم و نظری دادم شرایط روحی و جسمی مناسبی همرام بود اما الآن نه
این نمی رسونه اینو که نیام و نظر ندم نه ! حتما میام و باعث افتخار منه
حرف ناگفته زیاد است ولی حیف در قافیه ها می لنگم
پیروز و سربلند باشید
سلام
واقعا شما همیشه همراهه حزن و اندوه هستید .
تجارب زیادی باید کسب کرده باشید .
اما روزگارو با این دل نوشته نامرد احساس می کنم .
شاد باشید ........
سلام حزنی که من دارم خیلی ارزشمنده
البته هیچ کس نمی گه حزنش بی ارزشه اما من از یه لحاظ دیگه میگم
ممنونم
سلام
هم آره هم نه .
چون استارتش با من بود . قضیه اش خیلی مفصله . وقتی گفتید جا خوردم . چون فکر می کردم که دیگه تموم شده . اما مثله اینکه همچنان ادامه داشته . بنده خدارو می گم بنده خدایی که اولین بار ( پیام غلط املایی ) با اون توی وبلاگ اومدم . بعد از یه مدتی که گذشت با همین اسم یعنی( ف) اومدم پیام هایی با اسم (ش ) دیدم متوجه شدم کیه برای همین باهاش صحبت کردم و قرار شد دیگه توی وبلاگ نیاد یا اینکه با اسمه دیگه ای بیاد . اما حالا می بینم که .......
به هر حال دوباره جدی تر باهاش صحبت می کنم چون اصلا از این سوءتفاهمات خوشم نمی یاد چون چیزهایی که می خوام در ادامه بنویسم به همین سوءتفاهم ها بر می گرده .
همون شب می خواستم بگم اما نتونستم چون واقعاً عصبانی شده بودم . در مورد شباهت هایی که گفتید هم بهتون حق می دم نه اینکه قبول کردم شعرم از شعراتون تاثیر گرفته نه اما متوجه شدم این جناب برای همه ی شعرهای شما پیام فرستاده شاید شما هم به این خاطره که فکر می کنید من این کارو کردم . ولی من دوست دارم ابداع و اختراع کنم نه این که بخوام از کسی تقلید یا به قول شما تاثیر بپذیرم . این مسئله رو خودم هم خوشم نمی یاد و حتماً باهاش مقابله می کنم . مطمئن باشید اعصاب ناراحت شما آروم خواهد شد
من از ایشون اصلاً انتظار نداشتم اما واقعا حالم گرفته شده
به هر حال ...... طبق پیام هایی که من از (ش) خوندم فهمیدم که تمامش یه طورایی حتی همین یه طورایی از لغات و واژه هایی هستش که من همیشه براش یادداشت می کردم حتی طرز سلام کرداناش یا نحوه به پایان رسوندن پیامهاش از نوشته های منه البته اینو به خاطر سوال اون شبم نمی گم اما خودم بهتر از شما یا هر کس دیگه می تونم بفهمم که چقدر از تکه کلامهای من استفاده کرده . بهتون بابت همه چیز حق می دم و ازتون می خوام عذر خواهی منو بپذیرید راستی نمی دونم تا چه حد موفق می شم . فکر می کنم یه همچین پیام هایی رو جواب ندید بهتر با شه . ممنونم .
در ضمن یک سری از مسائل که پیش اومد من دچار شدم
تازه چون مدتی به قول خانوم آرام در غیبت صغری به سر می بردم شاید بتونم شمارو توی وبلاگ لا اقل کمکتون کنم . اما الآن دیگه همه چیزو فهمیدم ودر اولین فرصت که مطلب خوبی دستم بیاد می فرستم . به من حق بدید که ناراحت باشم . حق بدبد که وارد غیبت کبری هم بشم و حق بدید که بگم فقط به خاطر استاد دوازدهم اومدم هر چند که اون جا هم گفتم و شاید خیلی ها ناراحت شدند اما از همه دل گیرم . همه دست به دست هم دادند که حالا این طوری شده . فقط این میون استاد همه چیزه می دونن چون در جریانند و واقعاً درکم می کنند . راستی من از سارا خیلی خوشم میاد بر عکس کسی که این همه چرت و پرتو تحویلتون داده . نمی دونم آروم شدید یا نه ؟ اما از من هم نخاین که بگم کی بوده چون بار اولش نیست که به نام خیل کارا می کنه .
به هر حال ببخشید و خدانگه دارتون .( چی کار کنم ؟ )
سلام
خیلی خوشحال شدم که امروز از شما متنی رو با عنوان نظر می بینم
میذونین برای من مهم نیست که این صحبتا اینجوری پیش اومده اما از این که گفتین قصدی در کاره خب طبعا ناراحت شدم اما خب چون اطمینان دارم که شما سادگی و راست بودنتون لکه دار نمی شه این مسئله رو به خودتون واگذار می کنم
این شاید یه نوع حس کم آوردن در خیلی چیزا باشه که اون طرف دیده شما تونستید کاری بکنید اما اون نه خب اون رو تحریک کرده زیاد جدی نگیرین
ممنون که میاین اهمیت میدین سر میزنین مطمئنا همچین افرادی چون شما از بارزترین افرادی هستند که برای من ماندگاری بیشتری دارند
صداقت و درستی مشخصه ی افراد موفقه
ممنون
اولین جشنواره شعر سهراب از شما و دوستانتان برای حضور در این فراخوان دعوت به حضور می کند . امید است که شاهد اشعار زیبای شما در کتاب این جشنواره و خود جشنواره باشیم .
خوشحال میشیم که از طریق وبلاگ زیباتون به سایر دوستان هم اطلاع بدید . یادتون هم باشه که آخرین مهلت ارسال اشعار فقط تا 31 اردیبهشت ماه هست و مراسم اختتامیه این جشنواره هم 13 خرداد برگزار میشه .
به امید دیدار و حضور سبزشما در این فراخوان ملی [گل]