حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

کو دلبری که دل ببرد دلبری کند؟

کو دلبری که دل ببرد دلبری کند؟

کو سروری که سر ببرد سروری کند؟

ما دل سپرده ایم به لبخند مشرقی اش

کو چشم ساحرانه که جادوگری کند؟

آزاد باش مثل اناری که خوشه داد

تا گندم از لبان تو جلوه گری کند

...

این واژه ها به حضرت آدم کمک نکرد

شیطان دوباره رفت که حیله گری کند

حالا که سیب های نگاه تو می رسند

حوا شدم که پیش تو افسونگری کند

حالا که هفت خوان لبت را سیاوشم

حلاج کن مسیح! که عصیانگری کند

حالا بهار می تپد از چشم های تو

حالا خدا کند که کمی دلبری کند

...

دلبر ترین ترانه ی موعود ! نیستی!

این غصه رفت تا لبتان یاوری کند

 

نظرات 5 + ارسال نظر
دایی سهیل دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:24 ب.ظ

آقای صدری نیا خیلی قشنگ گفتیا ناقلا این شعرا رو چیجوری میگی آخه فدات

ترنج شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:37 ب.ظ http://www.lynn.blogfa.com

سلام
خیلی قشنگ بود

سمانه امینی یکشنبه 22 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام.عید سعید فطر رو بهتون تبریک می گم و امیدوارم نماز و روزه هاتون مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه.افتخار دادین شعر این حقیر رو خوندین. ولی شعر خیلی قدیمیه.باور بفرمائید دیگه وقت حتی تو سایت شعر نو رفتن رو هم ندارم ویه جورایی نمی دونم چرا دیگه شعر نمی گم . الان خیلی وقته.می دونم خیلی خیلی کم کاری کردم درمورد سایت ولی خوب چه می شود کرد.به هر حال خوشحال شدم که یه سری به شعرام زدین.
خدانگهدار.

اقلیمی شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ب.ظ

قشنگ بود خیلی قشنگ بود

نجمه دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ق.ظ

بازم میگم خیلی زیبا بود.شعراتون آدم تو فکر میبره. موفق باشید

سلام ممنونم
خوشحالم که شما روبه فکر فرو کرده
شمااولین شخصی هستین که توجه کردین امیدوارم به نتیجه هم برسین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد