حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

همین جا کنار آب

وقتی از کنار آب می نویسم تمام سرنوشت رود شبیه جریان خند ه ای است که لب های نیمه جان تو را می دود وقتی آب های سراشیب تند روزگار،صفحه ی گذشت را ورق می زنند من با عرض ارادت به چشم های بیکران تو عظمت خنده هاشان را می فهمم روزی که از آب گذشتم خس خس چشم هات آتشم زد تا اینکه ستاره ای دنباله دار قلبم را فهمید و از آنروز به بعد حس می کنم نیستم و حس می کنم هستی! چیزی نیست این قاب عکس من است که تو را به روزهای خسته ی بودنم می کشاند. بخند که آب میرود و تبسم ساده ات جریان را به راه می اندازد. بخند تا می توانی بخند  

نظرات 1 + ارسال نظر
فائزه شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:36 ب.ظ http://myrealylife.blogsky.com

سلام
ما از وبلاگ شما استفاده کردیم
می تونیم تبادل لینک داشته باشیم؟
عالی بود:)

سلام
ما نیز در اندرون صفحه هاتان نطر انداختیم
شاد باش که طلب شما مورد قبول ما افتاد
چشم به راه این همکاری هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد