حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

پیشنهاد

سلام دوستان

من به یک مطلب شاعرانه که دربر گیرنده ی احساس پاکتون باشه نیاز دارم تا وارد وبلاگم کنم

هر کدوم از شما دوستان میتونه با ارسال مطلب زیبای خودش بهmy mail با هر موضوعی که متناسب روحیه لطیفتون هست منو در پیشبرد وبلاگم کمک کنه

راستی یه خبر واسه دوستان شاعر و شعر دوست :

من مفتخر م که شعر های دلخواه شما (شعرای گرامی ـ و شعر متفرقه)را وارد وبلاگم کنم

هر کسی که مایل به این کار بود منو در جریان بذاره.ممنون

 

سئوال

سلام دوستان خوب و همراهم حالتون خوب باشه

بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب

تا حالا شده به بهترین دوستانتون یه هدیه بدین؟

چی  مثلا؟

 

همت شاعرانه

شاعر گمگشته در یادم مرا باور کنید
از شکوه چشمش افتادم مرا باور کنید
عشق حتی کرده پنهان سایه بانش را ز من
آه!جنس بغض فریادم مرا باور کنید
گشته شیرین تلخ از باران چشمان کویر
کوه‌‌‌ٍ تشنه!تیشهٍ!فرهادم مرا باور کنید
دست من را هم بگیرید ای سبک بالان باد
قطره های آخرین بادم مرا باور کنید
می دوم بر سردی چشمان یخ زاد شما
موجی از گرمای مردادم مرا باور کنید
بعد رفتن دستگیرم جز خرابی نیست !نیست!
شاعر آزاد آزادم مرا باور کنید

کی میتونه این همه درد و رنج رو احساس کنه؟؟؟؟

مصرع آخر

خدا کند که شبی در میان ما باشی
کنار کوه غزل با قصیده ها باشی
خدا که شاهد شعر شبانه ام بوده است
تو  هم نگاه خدا باشی و خدا باشی!
تمام قافیه هایم قصیده ی دوری است
نمی شود که شبی باشی و جدا باشی!
بیا!بخوان غزل ناتمام شاعر را!
که آگه از غم و اندوه ماجرا باشی
برای آخر هر شعر از خدا خواهم
همیشه مصرع آخر کنار ما باشی

 

دوستان این یکی دیگه از غزلیات برادر کوچک شماست

 

غزل نا تمام....

ای آیه های زرد غزل های ناتمام

اسطوره های درد غزل های ناتمام

یادش بخیر.صبح ـ صداهای شیشه ای

شب می شکست مرد غزل های ناتمام

می بُرد دست سوی بلندای یک دو بیت

در قله مانده گرد غزل های ناتمام

بس کن غزل سرودن لبریز غصه را

افتاده نعش سرد غزل های ناتمام

ته مانده های هر چه غزل بود ـ سهم تو ـ

او مُرد ـ مرد زرد غزل های ناتمام

 

دوستان این غزل از خودم بود اگه خوشتون اومد منتظر نظرتون هستم.

 

مسابقه

دوستان  سلام

یک سئوال:

                                    شعر چیست؟

    شاعر کیست؟

به بهترین نظر جایزه ی ماندگاری اهدا خواهد شد!

 

 

 

 

 

حرف دل.....

سلام 

امروز نمی دونم چی شده ولی  یه احساس عجیبی   دارم  یه خورده تخلیه شدم اما.......

همین چند دقیقه پیش با مهدی ــ از دوستان شاعر ــ داشتم صحبت می کردم مدتی بود خبری ازش نداشتم که بالاخره دیدمش

اما نمی دونم کار داشت و رفت.......

امروز یه حال دیگه ای دارم   میخوام زار زار گریه کنم  داد و فریاد بزنم تا شاید تخلیه شم....

نمی دونم .....دیشب یه خوابی دیدم.....که منو داغون کرد ......بغض دیگه گلوئی واسم نذاشته.....

ـ گلویم خانه ی کودکان تنهائی است که هر گاه سرمای بی کسی سراغشان می آید به سراغ من شتابان می آیند ـ

نمی دونم تعبیر خواب چقدر می تونه منو آروم کنه اما از ظاهر خواب این امر مشخص بود که من تا ابد تنها می مونم ....

          ـ من مرد تنهای شبم .....

                     مهر خموشی بر لبم......ـ

کدوم یک از شما می تونه درد منو تسکین بده !؟