حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرف دل.....

سلام 

امروز نمی دونم چی شده ولی  یه احساس عجیبی   دارم  یه خورده تخلیه شدم اما.......

همین چند دقیقه پیش با مهدی ــ از دوستان شاعر ــ داشتم صحبت می کردم مدتی بود خبری ازش نداشتم که بالاخره دیدمش

اما نمی دونم کار داشت و رفت.......

امروز یه حال دیگه ای دارم   میخوام زار زار گریه کنم  داد و فریاد بزنم تا شاید تخلیه شم....

نمی دونم .....دیشب یه خوابی دیدم.....که منو داغون کرد ......بغض دیگه گلوئی واسم نذاشته.....

ـ گلویم خانه ی کودکان تنهائی است که هر گاه سرمای بی کسی سراغشان می آید به سراغ من شتابان می آیند ـ

نمی دونم تعبیر خواب چقدر می تونه منو آروم کنه اما از ظاهر خواب این امر مشخص بود که من تا ابد تنها می مونم ....

          ـ من مرد تنهای شبم .....

                     مهر خموشی بر لبم......ـ

کدوم یک از شما می تونه درد منو تسکین بده !؟

 

نظرات 2 + ارسال نظر
یاسمین بهاری چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:40 ب.ظ

محسن عزیز من فکر میکنم تو این دنیا هر کدام از ما آدمها به طریقی تنهاست؛حتا بعضی وقتها وقتی آدم با یک نفر هست حالا چه دوست یا هرکس دیگه؛بازم احساس تنهایی میکنه.

از طرف دیگه؛ این رو هم نباید فراموش کرد که حتا اگه آدم هیچکس رو نداشته باشه؛ خدا رو داره؛ چون اوهیچوقت بنده هاش رو تنها نمیگذاره.

شاد و سبز باشی

خیلی ممنون باز هم شما یاسمین...
خیلی احساس و دید باز وپاکی دارین
شما هم شاد باشی

شاید من یکشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:13 ب.ظ

سلام
من برای این دل نوشتون درست قبل ازاین که اینو تایپ کنم یه عالمه حرف قطار کردم اما نمیدونم یه هو چی شد همش پاک شد . به هر حال همین بس که اگه قرار باشه به این طور خوابها اهمیت همون قضیه ای می شه که مدام دستا به آسمون بگی : یوسف بیابرای پدر تا شب کویر
تا امروز اینقدر جدی صحبت نکرده بودم .
خدا نگه دارتون.......

سلام
آخی ! حیف شده پس خب اشکالی نداره
گاهی اتفاق ناگهانی است
تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد