حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

حرفهای نگفته...

احساس.شور.شعر

همت شاعرانه

شاعر گمگشته در یادم مرا باور کنید
از شکوه چشمش افتادم مرا باور کنید
عشق حتی کرده پنهان سایه بانش را ز من
آه!جنس بغض فریادم مرا باور کنید
گشته شیرین تلخ از باران چشمان کویر
کوه‌‌‌ٍ تشنه!تیشهٍ!فرهادم مرا باور کنید
دست من را هم بگیرید ای سبک بالان باد
قطره های آخرین بادم مرا باور کنید
می دوم بر سردی چشمان یخ زاد شما
موجی از گرمای مردادم مرا باور کنید
بعد رفتن دستگیرم جز خرابی نیست !نیست!
شاعر آزاد آزادم مرا باور کنید

کی میتونه این همه درد و رنج رو احساس کنه؟؟؟؟

مصرع آخر

خدا کند که شبی در میان ما باشی
کنار کوه غزل با قصیده ها باشی
خدا که شاهد شعر شبانه ام بوده است
تو  هم نگاه خدا باشی و خدا باشی!
تمام قافیه هایم قصیده ی دوری است
نمی شود که شبی باشی و جدا باشی!
بیا!بخوان غزل ناتمام شاعر را!
که آگه از غم و اندوه ماجرا باشی
برای آخر هر شعر از خدا خواهم
همیشه مصرع آخر کنار ما باشی

 

دوستان این یکی دیگه از غزلیات برادر کوچک شماست

 

غزل نا تمام....

ای آیه های زرد غزل های ناتمام

اسطوره های درد غزل های ناتمام

یادش بخیر.صبح ـ صداهای شیشه ای

شب می شکست مرد غزل های ناتمام

می بُرد دست سوی بلندای یک دو بیت

در قله مانده گرد غزل های ناتمام

بس کن غزل سرودن لبریز غصه را

افتاده نعش سرد غزل های ناتمام

ته مانده های هر چه غزل بود ـ سهم تو ـ

او مُرد ـ مرد زرد غزل های ناتمام

 

دوستان این غزل از خودم بود اگه خوشتون اومد منتظر نظرتون هستم.